خبرگزاری حوزه | اختناق شدید و شکنجه و آزار شیعیان امیرالمؤمنین(ع) و ترور شخصیتی[۱]، پیامد نقد صلح تحمیلی بر امام حسن(ع) پس از شش ماه مقاومت شکننده و پرغصه بود.
این اختناق بهویژه علیه مراکز تجمّع شیعیان مثل کوفه و بصره متمرکز بود تا حدّی که دستور داده شد نه تنها علوی، بلکه متّهم به علویبودن هم بدون اقامۀ بیّنه کشته شود! [۲]
هشت نه سال بعد، در چنین فضایی شهادت امام مجتبی(ع) اتّفاق میافتد. نکتۀ عجیب این است که علیرغم این جوّ شدید ضدّشیعی، آنقدر مردم برای تشییع امام(ع) حضور پیدا میکنند که در بقیع، جای سوزنانداختن نمیماند[۳]! هفت روز در مدینه و مکه عزای عمومی برقرار میشود، از بصره و کوفه ندای عزا برمیخیزد و کوفیان پیام تسلیت تاریخی به امام حسین(ع) مینویسند و بیعت «جماعت شیعه» را تسلیم ایشان میکنند[۴].
در این چندساله چه شد که آن جوّ غالب، نهتنها شیعه را نابود نکرد بلکه زمینۀ مناسبی ساخت برای قیام عاشورا!؟
امام(ع) در مواجهه با سپاه شام، پس از مغلوبهشدن اوضاع در جبهۀ نبرد نظامی، با شرایطی هوشمندانه پیشنهاد ترک جنگ را میپذیرد لکن ترک تاکتیکی جنگ، به معنای عقبنشینی از اهداف راهبردی نیست.
هدف راهبردی امام(ع) تعقیب همان هدف بعثت است: «وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ»[۵]؛ تحقّق عبودیت خدا یعنی حضور مطلق خدا، یعنی استقرار حاکمیت مطلق خدا. پس عبودیت، ملازم نفی طاغوت و نیروهای غیرخدایی است.
به دلیل چالشهای درونی و بیرونی سپاه امام(ع)، حال که رفع مستقیم طاغوت برای تحقّق جامعۀ توحیدی میسّر نیست، باید این هدف را با طرحریزی بنای حرکت مدّتداری برای بازسازی قوا تعقیب کرد. این طرّاحی و برنامهریزی البته بسیار سختتر از نبرد نظامی است چرا که در عین هوشمندی همهجانبه باید اسرار کار را از دوستان کمبصیرت هم کتمان کند و بار زخمزبانها را تحمّل کند.
لذا وقتی از حضرت سؤال شد: «عقل چیست؟ » فرموده باشند: «التَّجَرُّعُ لِلْغُصَّةِ حَتَّی تُنَالَ الْفُرْصَةُ»[۶]؛ این جرعهنوشی غصّهها از سر ترس یا ناتوانی نیست بلکه لازمۀ کاری دوراندیشانه و بلندمدّت است که جزئیاتش را نمیتوان افشا کرد و الّا:
«بر آن رأی و دانش بباید گریست که غیر تو داند که رأی تو چیست»
سیاست امام(ع) این شد که حالا که نمیتوان کل جامعه را در پوشش تفکر درست اسلامی قرار داد، یک جریان عمیق و اصیل را ولو در اقلیت و در زیر پوشش، سازماندهی و حفظ میکنم تا بماند و تضمینکنندۀ حفظ اصالتهای اسلام باشد. حضرت(ع) در این مدّت کمتر از دهساله تلاش پیوستهاش متمرکز بر بازیابی این جریان اصیل و انسجام و ارتباط تشکیلاتی آن با رعایت تمام جوانب امنیتی است. در این راه باید هم معرفت ایمانی را تقویت کرد و هم اخلاق و فضایل را، و هم نگاه کلان به مسیر حرکت را، هم ترفندها و شگردهای دشمن را خنثی کند.
بنابراین، ترک نبرد به عنوان نقشۀ جایگزین نقشۀ اصلی در دستور کار قرارگرفته بود نه اینکه صلح و ترک مواجهۀ مستقیم، راهبردی اختصاصی یا تاکتیکی سلیقهای یا بهانهای برای تنبلی، عافیتطلبی و وادادگی تفسیر شود!
علی گنجبخشخراسانی
[۱]. الإحتجاج، الطبرسی، ج۲، صص۲۹۵.
[۲]. «فَقَتَلُوهُمْ عَلَی التُّهَمَةِ وَ الظِّنَّةِ وَ الشُّبْهَةِ تَحْتَ کُلِّ حَجَر» (بحار الأنوار، ج۴۴، ص۱۲۶)
[۳]. «شهدنا یوم مات الحسن، و دفناه بالبقیع، و لو طرحت إبرة ما وقعت إلّا علی إنسان! » (الإتحاف بحب الأشراف، ص۱۱۶)
[۴]. حیاة الإمام الحسن بن علی(ع)، القرشی، ج۲، صص۴۹۴-۴۹۷.
[۵]. نحل: ۳۶.
[۶]. معانی الأخبار، ص۲۴۰.